اخبار, مصاحبه

حدیث سلسله الذهب، پیام امام رضا علیه السلام به نوجوانان

کتاب گفتگو با رقیه بابایی

رقیه بابایی، نویسنده رمان نوجوان «سفر به قلعه خورشید» که عزیمت امام رضا علیه‌السلام از مدینه تا مرو را روایت می‌کند درباره مضمون اصلی داستان خود گفت: حدیث امام رضا (ع) بالاترین پیام است برای نوجوانان و کسانی که نوجوان درون‌شان فعال است؛ زیرا نوجوانی دوره دریافت مفاهیم است و خوب است که در همین زمان به این حدیث فکر کنیم که جز خدا کسی نیست و در حصار و قلعه خداوند امنیت داریم و به پشتوانه این ایمان می‌توانیم به آرزوهایمان برسیم و کارهای بزرگ کنیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «سفر به قلعه خورشید» داستان نوجوان و نوجوانی است؛ برهه‌ای که کمتر کسی جدی‌اش می‌گیرد. آن هم نه نوجوانی که خانه و کاشانه دارد و سایه پدر و مادر بر سرش است و به مدرسه می‌رود؛ بلکه نوجوانی از طائف، یتیم و برده دیگران، با سری که در آرزوی یک چیز است؛ کاتب شدن. او ناگهان با کاروانی آشنا می‌شود که اتفاق بزرگی در آن جریان دارد؛ عزیمت امام رضا علیه‌السلام از مدینه به مرو. به مناسبت شهادت آن حضرت، با رقیه بابایی، نویسنده اثر، به گوشه‌گوشه‌های این رمان نوجوانانه سرک کشیده‌ایم تا بهتر با آن آشنا شویم؛

«سفر به قلعه خورشید» روایتگر مهم‌ترین فصل تاریخی زندگی امام رضا علیه‌السلام یعنی عزیمت ایشان از مدینه تا مرو است. این را چه‌طور در رمانی نوجوانانه روایت کردید؟
ابتدا مقدمه‌ای درباره کتاب بگویم؛ این اثر ماحصل کارگاهی است که با استاد مریم بصیری یکی از نویسندگان خوب کشور داشتیم. جمعی از نویسندگان با توجه به اینکه امام رضا در کشور خودمان هستند؛ ولی آثاری که تولید می‌شود نسبت به وجود چنین امامی خیلی کم است، جدی و مصمم تصمیم گرفتیم درباره ایشان کاری انجام دهیم. در این کارگاه، هرکس موضوعی انتخاب کرد و ارائه داد؛ من شخصا دوست داشتم کتابی برای نوجوانان بنویسم با همان جذابیتی که آن‌ها دوست دارند؛ ولی بر اساس اتفاق‌های درستی که در تاریخ افتاده است. طرح و ایده را دادم و شروع به نوشتن کردم؛ طرحم درباره پسری بود که برده است و خیلی دوست دارد کتابت کند و بنویسد. یکی از دوستان اربابش که از ایران آمده بود در حرف‌هایش از نیشابور می‌گوید؛ اینکه شهر هزار کاتب است و در آن‌جا همه نویسنده هستند و این پسر خیلی مشتاق می‌شود که خودش را به این شهر برساند. مدتی بعد متوجه می‌شود کاروانی از مدینه به سمت ایران قرار است حرکت کند. سحاب، شخصیت اصلی داستان نقشه می‌ریزد و همراه این کاروان به سمت ایران می‌آید. در مسیر متوجه می‌شود که این کاروان، کاروان امام رضا علیه‌السلام است. در اینجا دو اتفاق می‌افتد؛ یکی بیان اتفاق‌های تاریخی که در جریان این سفر رخ می‌دهد و دیگری شخصیتی به نام سحاب را داریم که می‌تواند هر کدام از ما باشد و آرزوی دیگری دارد؛ ولی وقتی همراه با امام خود می‌شود هم به رشد می‌رسد و هم جنس آرزوهایش متفاوت می‌شود. این داستان به طور کل سفر درونی یک نوجوان را در کنار اتفاق‌های تاریخی مستند، نشان می‌دهد.

سوژه اثر جالب است؛ زیرا موضوع سفر امام رضا به ایران را برای نوجوان متفاوت بیان کردید و به موضوع برده شدن نوجوانان هم اشاره داشته‌اید؛ اما این نوجوان دقیقا اهل کجاست؟ چون در تصویر جلد رنگ پوستش تیره است.
تصویرسازی روی جلد ماجرا دارد؛ چون به شخصیت داستان شباهتی ندارد و رنگ پوست سحاب روشن است. با ناشر صحبت کردم؛ ولی چون طراحی شده بود دیگر تغییر ندادند. به طور کل این نوجوان اهل مدینه و شهر طائف است. خانواده‌اش مُرده‌اند و چون یتیم است به بردگی گرفته می‌شود.

درون‌مایه اصلی داستان همان بحث شناخت امام و مقام امامت است؟
بله. درون‌مایه اصلی بحث رشد و تحول یک انسان است که وقتی در کنار امام زمان خود قرار می‌گیرد می‌تواند از آرزوهای کوچک خود برسد به سعادت حقیقی‌اش.

آیا درون‌مایه‌های فرعی هم برایش در نظر گرفته بودید؟
بحث روایت تاریخی کتاب، فرعی است؛ چون درباره سفر امام رضا علیه‌السلام از مدینه تا مرو چند کتاب دیگر هم نوشته شده است مثل کتاب خانم کلهر؛ ولی اینکه روایت منسجم باشد و از روزی که امام رضا حرکت می‌کنند تا وقتی‌که به مرو می‌رسند از چه شهرهایی عبور می‌کنند، چه اتفاقاتی در مسیر می‌افتد، با چه کسانی دیدار می‌کنند و اصلا چه تحولاتی در جوامعی که تا قبل آن امامی از نزدیک ندیده بودند می‌افتد. این‌ها هیچ‌وقت به صورت پیوسته گفته نشده است. بچه‌هایی که کمتر خوانده‌اند و بیشتر در این‌باره شنیده‌اند فکر می‌کنند امام رضا کلا ایرانی است. فرعیِ کار همین روایت تاریخی‌ای است که در کتاب آورده‌ام.

روایت تاریخی این سفر بر اساس چه منبع یا منابعی است؟
فکر نکنم کتابی درباره شخصیت امام رضا علیه‌السلام و سفر ایشان بوده باشد که من نخوانده‌ام؛ ولی در مجموع تقریبا 10، 15 منبع به عنوان منبع اصلی انتخاب کردم که در آخر کتاب هم ذکر شده است. درباره خودِ سفر امام کتاب «سفر امام رضا علیه‌السلام از مدینه تا مرو» از آقای عرفان‌منش منبع اصلی‌ام بوده است که خیلی از استادان مثل دکتر طاووسی که استاد تاریخ اهل بیت است و هر منبعی را قبول نمی‌کند این کتاب را تأیید کرده است. حدود 5، 6 ماه این منابع را بررسی کردم؛ زیرا نوشتن کتاب تاریخی از این جهت مهم است که نباید به خاطر زود و راحت نوشتن اثر، تحریفی در تاریخ انجام دهیم. تلاشم بر این بوده است که اصل تاریخ حفظ و تخیل در جاهایی وارد شود که لطمه‌ای به اصل ماجرا نزند.

به تخیل اشاره کردید؛ این داستان صرفا تاریخی است با کمی تخیلی یا سعی کردید از ژانرهای دیگر که نوجوانان دوست دارند استفاده کنید؟
این کار جزو کتاب‌های تاریخی محسوب می‌شود؛ چون اگر فانتزی وارد کار کنیم سنخیتی با هم نخواهند داشت و باید اصل تاریخ را حفظ کرد؛ اما سعی کرده‌ام زبان مناسب و جذابی را انتخاب کنم و کلماتی را بیاورم که نوجوان امروز آن را می‌فهمد یا داستان‌های فرعی جذابی که کنجکاوی نوجوان را برانگیزد؛ مثل ماجرای توران و پدرش که سحاب از توران خوشش می‌آید و از آن‌طرف پدر این دختر بیمار است و شفا پیدا می‌کند.

آیا مواجهه‌ای بین امام رضا علیه‌السلام با شخصیت نوجوان داستان اتفاق می‌افتد؟
خیلی زیاد است؛ ولی کلامی نیست که مستقیم باشد چون سحاب شخصیتی خیالی است و سعی کرده‌ام از مسیرهای دیگری به امام نزدیکش کنم و مواجهه‌ای بین آن‌ها صورت بگیرد. مثلا یکی این بود که سحاب خیلی علاقه‌مند می‌شود هر روز سجاده امام رضا علیه‌السلام را پهن کند. توران به او می‌گوید خودِ امام گفته است چنین کاری کنی؟ سحاب می‌گوید نه خودم دوست داشتم. یعنی ماجرایی را که اصلا نبوده است به امام ربط داده‌ام؛ ولی نه مستقیم که تحریف در تاریخ باشد. حالا فکر کنید این جانماز پهن و جمع کردن چه‌قدر شما را به امام نزدیک می‌کند یا موارد دیگری که در سیره امام رضاست و به‌طور غیرمستقیم به سحاب و قصه‌اش ربط داده‌ام.

این اثر چندمین تجربه شما از نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان است؟
اولین کار بود. قبل از این، مجموعه داستانی داشتم با عنوان «حنانه شو» که از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر شد. این کتاب را برای رده سنی جوان نوشتم؛ ولی با استقبال زیاد نوجوانان مواجه شد. این را که دیدم و با توجه به علاقه قلبی و قبلی خودم تصمیم گرفتم که در حوزه کودک و نوجوان بنویسم؛ چون واقعا به این نتیجه رسیده بودم که آن اثرگذاری‌ای که می‌توان در سن نوجوانی داشته باشی در سنین دیگر نیست. نوجوان مانند زمین بایری است که قرار است در آن بذری کاشته و وجودش ساخته شود. این‌روزها همه به رمان بزرگسال روی آورده‌اند که دیگر آن مخاطب شخصیتش شکل گرفته است و حالا می‌خواهیم شروع کنیم برایش از تاریخ بگوییم. به این دلیل خواستم رمان نوجوان بنویسم و «سفر به قلعه خورشید» اولین کتابم است.

و می‌خواهید ادامه دهید؟
بله، کار جدیدم از انتشارات مهرستان است که آن هم تقریبا سه چهار ماه است چاپ شده. این انتشارات اخیرا خیلی خوب دارد در مساله رمان نوجوان دینی کار می‌کند. این کار تازه‌ام هم با عنوان «دختری که پروانه شد» اثری دینی و درباره دوران نوجوانی حضرت زهرا سلام‌الله علیهاست؛ زیرا به نظر ناشر درباره حضرت زهرا کتاب‌های خوبی که استقبال شده باشد تولید نشده و کم کار شده است.

چرا کتاب‌های دینی و مذهبی کمی داریم که ماجراها و سوژه‌های داستانی جالبی برای نوجوانان داشته باشند؟
به نظرم باید به دو موضوع اشاره کرد؛ یکی اینکه کتاب خوب هست ولی معرفی نمی‌شود. من مدتی با رادیو قرآن همکاری داشتم و معرفی کتاب انجام می‌دادم، وقتی به فهرست کتاب‌های نوجوان رجوع می‌کردم می‌دیدم چه‌قدر کتاب‌های دینی نوجوان خوبی داریم که زیاد نیست؛ ولی در حدی است که بتوانیم ارائه‌اش کنیم اما معرفی نمی‌شوند. عامل دیگر برمی‌گردد به نویسندگان که فکر می‌کنند اگر مشغول کار نوجوان باشند اعتباری را که در رده سنی بزرگسال به دست آورده‌اند از دست می‌دهند و اینکه شاید ما خیلی رده سنی نوجوان را جدی نگرفته‌ایم. همیشه این مثال را می‌زنم که ما وقتی می‌خواهیم برای یک نوجوان لباس بخریم باید کلی بگردیم تا مناسب او پیدا شود.

بله؛ در ادبیات‌مان هم این‌طور است که به کودکی و بزرگسالی بیشتر توجه کرده‌ایم و دوره نوجوانی را کم‌اهمیت تلقی می‌کنیم.
آفرین، یعنی حتی پیدا کردن یک لباس که نیاز بدیهی است سخت شده چه برسد به بقیه حوزه‌ها. جدی‌شان نمی‌گیریم؛ شاید دوست داریم جدی بگیریم ولی در حرف است و عملا می‌بینیم درک درست از این گروه سنی وجود ندارد. به آن‌ها میدان نمی‌دهیم. یک رده سنی فراموش‌شده است. به این دلایل شاید نویسندگان به نوشتن رمان نوجوان نمی‌پردازند؛ ولی اخیرا در سه چهار سال اخیر، رمان‌های نوجوان خوبی نوشته شده و همان‌طور که گفتم معرفی خوبی برایشان صورت نگرفته است.

امروز سالروز شهادت امام رضا علیه‌السلام است؛ نکته‌ای که امام رضا علیه‌السلام، رمان «سفر به قلعه خورشید»، نوجوانی و لزوم شناخت امام و اعتقاد قلبی خودتان را مثل یک زنجیره به هم وصل می‌کند چیست؟
به نظرم حدیث امام رضا علیه‌السلام همان چیزی است که باید بگویم. هزاران نفر کاتب آماده بودند حرف‌های امام را بنویسند و ایشان این حدیث را انتخاب می‌کنند: «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي». این بالاترین پیام است برای نوجوانان و کسانی که نوجوان درون‌شان فعال است؛ زیرا نوجوانی دوره دریافت مفاهیم است و خوب است که در همین زمان به این حدیث فکر کنیم که جز خدا کسی نیست و در حصار و قلعه خداوند امنیت داریم و به پشتوانه این ایمان می‌توانیم به آرزوهایمان برسیم و کارهای بزرگ کنیم؛ به‌خصوص در جامعه‌ای که به سمت دنیای مادی می‌رود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *